ملکا مها نگارا صنما بتا بهارا
متحیرم ندانم که تو خود چه نام داری <حافظ>
کینه توز و دیده دوز و خصم دوز و رزم ساز <عبد الواسع جبلی>
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی <حافظ>
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است <منوچهری>
نه من ز بی علمی در جهان ملولم و بس
ملولت علما هم ز علم بی عمل است <حافظ>
لبخند تو خلاصه ی خوبی هاست
لختی بخند خنده ی گل زیباست <قیصر امین پور>
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
تا ز خال تو خاکم شود عبیر آمیز <حافظ>